طبق برنامه ای که تدارک دیده شده بود،قرار بود پیکر شهید موسوی را به امل منتقل و به خانواده شهید تحویل دهیم تا پس ازمراسم احیای شب۲۱ماه رمضان،فردای ان شب یعنی روز شهادت حضرت امیر همان جا پیکر را دفن کنند.
در جریان انتقال پیکر پاک شهدا دوستان با وجودی که پیکر شهید موسوی را کنار گذاشته بودند تا به امل بفرستند،اما به طور اشتباه همراه شهدای دیگر،پیکر ایشان را هم به اهواز فرستادندتا همراه شهدای دیگر از شلمچه به طرف مشهد تشییع شود.
همان زمان،مادر شهید تماس می گیرد و اصرار می کند پیکر شهید را به امل بفرستید،چون ان طور که ایشان گفته بود در امل،خانواده شهید برنامه ریزی کرده بودند و مهمان دعوت کرده بودند.
دوستان تلفن زدند و مرا در جریان گذاشتند.من گفتم:«خب!اگر خانواده شهید اصرار دارند،چاره ای نیست،پیکر را سریع با هواپیما به تهران و از انجا به امل بفرستید،اما برای خودم این پرسش پیش امد که شهید چطور حاضر شده دوستانش را ترک کند و فیض زیارت حرم ثامن الائمه علیه السلام رااز دست بدهد؟چون کامل امعتقدم ما کاره ای نیستیم،همه کارها دست شهداست.»
این گذشت،تا اینکه شب۲۳رمضان از بچه ها پرسیدم بالاخره پیکر شهید موسوی را به امل فرستادید؟گفتند نه.پرسیدم چرا؟گفتند ما مقدمات انتقال پیکر شهید را به امل اماده می کردیم و در استانه فرستادن ان بودیم که تلفن زنگ زد،مادر شهید پشت خط بود و گفت:دیشب خوابی دیدم.البته به طور کامل خواب را تعریف نکرد.
بر اساس ان باید بچه من ابتدا به مشهد برود،زیارت بکند بعد بیاید ما پیکر را تحویل بگیریم.
اتفاقا شهید سید علی موسوی از پیکر هایی بود که دو بار،دور ضریح نورانی اقا علی ابن موسی الرضا علیه السلام طواف داده شد؟!
به نقل از سردار باقرزاده.کتاب کرامات شهدا